به بهانه بیست و نهمین سالگرد غروب خورشید عدالت‌خواهی

بیست و نهمین سالروز شهادت استاد مزاری را به رهروان راه آن شهید و تمامی عدالت‌خواهان افغانستان تسلیت می‌گویم. در سال‌های پسین که تاریخ سرگذشت و سرنوشت هزاره ها را در افغانستان ورق می‌زنم، بیشتر به عظمت روح، شهامت کم‌نظیر و فرزانگی شخصیت این مرد بزرگ، آشنا می‌شوم. مزاری در سال‌های نخست جهاد، یک مجاهد باورمند به روایت جهاد بود، اما در سال‌های آخر جهاد، درک و دریافت او از بازی به نام جهاد دگرگون شد که او را در سنگر دفاع از حقوق اقلیت‌های محروم و تحقق عدالت اجتماعی قرار داد. پس از استقرار حکومت مجاهدین در کابل که آن نظام در شکل و محتوای ناقض عدالت و استمرار جریان تاریخی ستم با پوشه دین و مذهب، قامت بر افراشت، آقای مزاری سراپا فریاد تحقق عدالت و فضیلت‌های مدرن انسانی شد. او از آنجاییکه با رنج و مصیبت‌های تاریخی هزاره آشنا بود و فرایند تاریخی انسانیت‌زدایی هزاره را مطالعه کرده بود، با زبان صریح گفت که می‌خواهد هزاره بودن جرم نباشد.
صدای او هرچند که در آن زمان و مکان با توپ و تانگ و گلوله پاسخ داده شد، اما مبارزه و مقاومت او شعله‌های را روشن کرد که سبب بیداری، آگاهی و اعتماد به نفس بخش وسیعی از جامعه هزاره شد. او بدون تردید الگوی از شجاعت، تعهد و پاک‌زیستی بود. هرچند که بیست و نه سال از شهادت این مرد تکرارناپذیر می‌گذرد، او اما زنده تر از هر زنده است و در مقام پیر و یپشوای مبارزه عدالت خواهی، در احساس و اندیشه میلیون‌های انسان جلوه‌گری می‌کند. شناخت مزاری بدون شناخت سرنوشت و سرگذشت تاریخی هزاره ها، امکان‌پذیر نیست. از همین رو او نه تنها برای یک پشتون و تاجیک و ... قابل درک و شناخت نیست بلکه برای جماعتی از هزاره های که بیگانه با سرشت و سرنوشت تاریخی خود بار آمده است، ناشناخته است. کسانی که تاریخ بربادی، اسارت و بردگی هزاره ها را در افغانستان ورق زده اند و چیزی از آن می‌دانند، مقاومت مزارای در غرب کابل را در راستای بازسازی انسانیت فروریخته شده هزاره ها می‌دانند.
هیچ قومی در جهان معاصر به اندازه هزاره ها در افغانستان در معرض کشتار، تبعیض و انسانیت‌زدایی طولانی قرار نگرفته است. آنچه که بر سر هزاره ها در این ستم‌آباد رفته است، بسیاری از پهلوهای آن هنوز ناخوانده مانده است اما همین اندازه که از اوراق تاریخ و از آرشیف‌های تاریخی بیرون آمده است، از یک فاجعه مستمر بشری سخن می‌گوید که درد آن را فقط هزاره می‌تواند احساس کند و آن هم هزاراه ای که با رنج و مصیبت پدران خود قطع رابطه نکرده است. آنچه که از مزاری در آرایه سخن، خاطره و رفتار به جا مانده است، دست‌کم برای یک قرن دیگر می‌توانند مانیفیست پندار و رفتار مبارزان راه تحقق عدالت اجتماعی در افغانستان باشد. همانگونه که قومیت ارزش ذاتی ندارد، هزاره بودن نیز فضیلت نیست اما وقتی که هزاره بودن به جرم و به نکبت اجتماعی تبدیل می‌شود، فضیلت‌مند ساختن هزاره به عنوان یک هویت همشان و هموزن با سایر هویت‌های قومی، اولین اقدام برای جرم‌زدایی و نکبت‌زدایی از هزاره بودن تعبیر می‌گردد.
مزاری در سه سال مقاومت غرب کابل درست همین کار را انجام داد. او از هویتی که جرم و نکبت اجتماعی دانسته می‌شد، نکبت‌زدایی کرد و نگاه هزاره ها را به افق‌های دورتر گره زد. توفیق یک جامعه در بازی‌های سیاسی فارغ از بیداری اجتماعی غیر ممکن است. مزاری جرقه‌های از بیداری اجتماعی را در محیط فکر و اندیشه هزاره‌ها روشن کرد که آهسته آهسته به بلوغ سیاسی منجر خواهد گردید. نسل جوان و پرتلاش هزاره خود را وامدار خون مزاری می‌دانند که برای بازسازی انسانیت ویران شده آنها بر زمین ریخت. مزاری برای افغانستان می‌اندیشید و برای ساختن یک افغانستان فارغ از مصیبت سخن گفت و سخن‌های فراون نیز برای گفتن داشت که متاسفانه مخالفین او آماده شنیدن و درک آن نبودند. او به همان اندازه از مشارکت سیاسی هزاره ها در ساختار قدرت سخن می‌گفت، از مشارکت سایر اقلیت‌های محروم از جمله ازبیک ها نیز سخن گفت.

مزاری ظاهرا به دست طالبان به شهادت رسید، اما عامل اصلی شهادت او در واقع مثلثی اند که فریادهای عدالت‌خواهی و برابری‌خواهی او را توطیه و گلوله پاسخ گفتند. روح آن مرد بزرگ شاد و یادش گرامی باد.


Contact
share
follow