امام افضل الدین بامیانی؛
یاد یکی از مفاخر فرهنگی، بهمناسبت روز فرهنگ هزارگی
امام افضل الدین بامیانی حکیم، فیلسوف، منطقدان، منجم و ریاضیدان در نیمه نخست سده هفتم در بامیان زیسته است. او علوم رایج عصرش را به کمال فرا گرفت و جزو سرآمدان روزگارش شد و به عنوان "امام" در آن جهان و زمان به شهرت رسید.
در متون و منابعی که از او نام برده شده یا به آرای فلسفی و منطقی وی ارجاع و استنادی صورت گرفته، به عنوان «امام» و «حکیم» یاد شدهاست. و این گواه جایگاه بلند علمی و منزلت و مرتبت فضل و دانش اوست.
منهاج سراج جوزجانی در طبقات ناصری در شرح سرگذشت محتشم شهاب منصور ابوالفتح فرمانده بلاد و قلعههای قهستان، یکی از ویژگیهای او را معاشرت با عالمان دانسته و اعزاز و استقبال و احترام او از امام افضلالدین بامیانی را یاد کرده است: «و بدین سبب مجالست او با علمای خراسان بود، چون امام عصر افضلالدین بامیانی و امام شمسالدین خسروشاهی و دیگر علمای خراسان که به نزدیک رسیده بودند، جمله را اعزاز فرموده بود، و نیکو داشت کرده…» (طبقات ناصری، ج۲، طبقه ۲۳، ص۱۸۳).
پیش از یورش مغول بر خراسانزمین آن روز و برچیدن بساط سلطنت سلطانمحمد خوارزمشاه، امام افضلالدین بامیانی، از بامیان رخت سفر بربسته و عزم دیارهای دورتر مینماید. هر چند دلیل این سفر روشن نیست ولی ممکن و محتمل است که او بر اساس محاسبات نجومی و پیشبینی حملهی چنگیزخان، آهنگ سفر کرده باشد و یا ممکن است بخاطر اجابت دعوتی که از ایشان صورت گرفته بوده، خانه و دیار و زادبوم خود را ترک گفته باشد و شاید هر دو عامل در بیرون شدن امام از بامیان نقش داشته است.
زکریا محمد بن محمود قزوینی در آثارالبلاد و اخبارالعباد در ذیل باب "ب" و معرفی بامیان، گفتهاست که اتابک بن سعد زنگی -همانکه ممدوح شیخ اجل سعدیشیرازیست- از امام افضلالدین بامیانی دعوت میکند تا به شیراز آمده و در دیار و دربار او مقیم و مسکنگُزین شود: «حکیم افضل بامیانی بهآن (بامیان) منسوباست و وی حکیمی بود فاضل شناسا بهفنون حکمت، اتابک سعدبنزنگی صاحب فارس وی را طلبیده و بزرگ داشته او را، و احسان بسیاری در حق او کرده و گفت: میخواهم حکم کنی بر مولود من، گفت: احکام نجومیه اعتماد را نمیشاید، که احتمال خطا در آن باقیست لیکن در گذشته یکساله و دوساله استخراج حکم میکنم، اگر موافق آمد، آینده را فکر خواهم کرد، چون از روی قواعد و نجوم در احوال گذشته ملاحظه کرد هرگز خطا از وی واقع نشد و مَلک همه را تصویب فرمود، او پیش ملک بود تا دعوت مالک بیزوال را اجابت نمود.» (آثارالبلاد و اخبارالعباد، ص۲۰۰). در تاریخ جامع ایران روایت قزوینی با اندک تغییر اینگونه بازتاب یافته است: «سعد زنگی حکیم افضل بامیانی را که دانشمندی بلند مرتبه بود به شیراز دعوت کرد و او را در شمار همنشینان خود قرار داد.» (تاریخ جامع ایران، ج۹، ص ۹۴). بر بنیاد روایت قزوینی -که همعصر امام بوده- و همچنان گزارش تاریخ جامع ایران. احتمال دارد که امام افضلالدین بامیانی زندگیاش را در شیراز - که دارالملک فارس و پایهتخت اتابکیان بود - به پایان رسانده باشد و شاید قبر بیمزار و بینشانش نیز در شیراز باشد.
باری؛ زمانیکه در بامیان بودم، ذهنام همیشه درگیر و در پی درک و فهم بیشتر و بهتر شأن و شکوه فرهنگی گذشتهی این خِطه بود. اگر اندک فرصت و فراغتی از کارهای اداری مییافتم، در مورد الگوهای توسعه یا تاریخ مطالعه میکردم. در خلال همین جستوجوها، برای بار اول در طبقات ناصری، با نام امام افضلالدین بامیانی برخوردم. با آن حرمت و متانت که جوزجانی نام برده، به نظرم جذاب و جالب آمد. زمانی که در وزارت اطلاعات و فرهنگ آمدم، از آرشیف ملی معلومات گرفتم که کدام کتاب از امام در آنجا است یا نه؟ که با تاسف نبود. از مسوولان فرهنگی کشورهای همسایه و منطقه، طی مکتوب رسمی درخواست نمودم که همکاری کنند، اگر کتابی از امام افضلالدین بامیانی در آرشیفها، موزیمها و کتابخانههای شان باشد یک کاپی از آن را به دسترس قرار دهند.
خوشبختانه یک کاپی از نسخهای خطی از کتاب "المختصر منالزیج المعتبر" امام پیدا شد و به دستم رسید. المختصر کتابی است در علم نجوم، که امام آن را برای خود (لِنَفْسِه) از کتاب "الزیج المعتبر السنجری السلطانی" ابوالفتح عبدالرحمان خازنی تلخیص و اختصار نموده. الزیجالمعتبر را که کتاب نجومی مفصل است، خازنی برای سلطان سنجر سلجوقی نوشته و به او تقدیم کرده است. امام، آن را به منظور استفاده شخصی خود با نقد و اصلاح، مختصر نموده است و بر خلاف رسم روزگار و سنت رایج که کتاب برای سلطانی و یا شخص قدرتمند دیگری تقدیم میشد، به هیچ کس پیشکش نکرده است. این نکته میتواند بیانگر مناعت طبع و عزت نفساش باشد. نخواسته که از کیسهی قدرت برای بازاریابی و شهرت اثرش استفاده کند. به هرحال نسخهی خطی المختصرِ که اکنون موجود است. در سال ۶۳۹ هجری، به تعبیر کاتب این نسخه در الموصلالمحروسه، استنساخ و نوشته شده.
عزم آن کردم که این نسخه را با تیراژ محدود برای مراکز علمی کشور چاپ کنیم. قبل بر آن، اما مقدمات باید فراهم میشد. در بخش چاپ با آقای قاسمفرزام مسوول جوان و پرتلاش نشر واژه صحبت و مشوره کردم. ایشان گفت؛ با تهیهی عکس با کیفیت، با عالیترین شکل چاپ میکنیم.
بخاطر معرفی و شناخت بهتر اهمیت این کتاب یک کاپی از آن را برای شیخ علیاحمدفکور منجم مشهور کشور دادم تا مطالعه نموده و یک مقدمه برایش نوشته کند. بعد از آن که ایشان کتاب را مطالعه کرده بود پرسیدم، که چگونه یافتی این اثر را؟ گفت: «در علم نجوم کتاب با وزن و معتبری است». ایشان وعده سپرد که بهرغم کسالت و بیماری که گریبانگیرم است، نوشتن مقدمه را برای این کتاب روی دست میگیرم.
با استاد علیامیری صحبت کردم و از یافتن المختصر یاد آور شدم. ایشان با ابراز خرسندی، از آشنایی و معلومات خود در بارهی امام افضلالدین بامیانی قصه کرد. ایشان گفت که امام در برخی از موضوعات فلسفی و همچنان در پارهی از مسایل منطقی، ناقد جدی و سرسخت آرای ابوعلی سینا بوده و با شیخالرییس اختلاف دیدگاه داشته است. آقای استادامیری گفت که افضلالدین خونجی در کتاب کشفالاسرار عن غوامض الافکار، از امام افضلالدین بامیانی به نکویی یاد کرده و دیدگاههای مخالف و نقدهایش را بر شیخالرییس روایت نموده. این، بدان معناست که امام افضلالدین بامیانی کتابها و آثاری در فلسفه و منطق نیز داشته که امروز، با تاسف در دست نیست و ناپدید شده. افضلالدین خونجی معاصر افضلالدین بامیانی بوده و کشفالاسرار را در نیمهی اول قرن هفتم نوشته است.
با استادامیری در مورد چاپ المختصر مشوره نمودم، و از ایشان تقاضا کردم که مقدمهی برای آن نوشته کند. بعد از مدتی ایشان گفت؛ من عصر زندگی امام را به لحاظ فرهنگی تحلیل و بررسی کردهام، که احتمال دارد حجم آن بیشتر از المختصر شود.
من نیز یادداشتِ را تحت عنوان «نسبت علم نجوم و قدرت در زمانه و روزگار امام افضلالدین بامیانی» نوشته بودم. با توجه به این نکته که چهار مقالهی عروضی، که منجم و علم نجوم را یک رکن مهم از چهار رکن دربار سلاطین و دستگاه قدرت میداند، نیز در بامیان نوشته شده، کوشیده بودم که ربط و نسبت نجوم با قدرت را، به قدر توان واکاوی و بررسی کنم. در کش و قوسهای اداری حکومت پیشین، وقتی از وزارت اطلاعات و فرهنگ دوباره به بامیان زادگاه امام افضل الدین رفتم، تصمیم داشتم علاوه بر چاپ کتاب، یک سیمینار علمی در مورد امام افضلالدین بامیانی دایر نماییم، تا رونمایی از المختصر بخشی از برنامه آن سیمنار باشد. متاسفانه با تغییر وضعیت تمام آن برنامهها به فرصت و زمان دیگر ماند.
بسیار شایسته است به مناسبت گرامیداشت "روز فرهنگ هزارگی" و در چنین یادواره سترگ و ستوده، از مفاخر فرهنگی خود یاد کنیم که روزگاری ریشههای این درخت دیرینه فرهنگ کهن دیار مان را آبیاری نموده است و بکوشیم تا نسل جوان و پویای ما با انان آشنایی و معرفت حاصل کنند. پُر بیجا نخواهد بود که یاد آور شوم. بسیار نیک می بود اگر اصحاب محترم دانشنامهی هزاره، نیز به جای شتاب و عجله در معرفی این ملِک و آن ارباب دِه، کمی دقت و زحمت بیشتر برای معرفی میراثها و مفاخر فرهنگی متعلق به جغرافیایی دیروز و امروز هزاره به خرج می دادند. متاسفانه نام نامی امام افضلالدین بامیانی را در باب “الف” ندیدم.
در ختم کلام از استاد غلامنبی نقاش بخاطر ترسیم سیمای امام افضلالدین بامیانی به سهم خود قدر دانی فراوان مینمایم.
والسلام
منهاج سراج جوزجانی در طبقات ناصری در شرح سرگذشت محتشم شهاب منصور ابوالفتح فرمانده بلاد و قلعههای قهستان، یکی از ویژگیهای او را معاشرت با عالمان دانسته و اعزاز و استقبال و احترام او از امام افضلالدین بامیانی را یاد کرده است: «و بدین سبب مجالست او با علمای خراسان بود، چون امام عصر افضلالدین بامیانی و امام شمسالدین خسروشاهی و دیگر علمای خراسان که به نزدیک رسیده بودند، جمله را اعزاز فرموده بود، و نیکو داشت کرده…» (طبقات ناصری، ج۲، طبقه ۲۳، ص۱۸۳).
پیش از یورش مغول بر خراسانزمین آن روز و برچیدن بساط سلطنت سلطانمحمد خوارزمشاه، امام افضلالدین بامیانی، از بامیان رخت سفر بربسته و عزم دیارهای دورتر مینماید. هر چند دلیل این سفر روشن نیست ولی ممکن و محتمل است که او بر اساس محاسبات نجومی و پیشبینی حملهی چنگیزخان، آهنگ سفر کرده باشد و یا ممکن است بخاطر اجابت دعوتی که از ایشان صورت گرفته بوده، خانه و دیار و زادبوم خود را ترک گفته باشد و شاید هر دو عامل در بیرون شدن امام از بامیان نقش داشته است.
زکریا محمد بن محمود قزوینی در آثارالبلاد و اخبارالعباد در ذیل باب "ب" و معرفی بامیان، گفتهاست که اتابک بن سعد زنگی -همانکه ممدوح شیخ اجل سعدیشیرازیست- از امام افضلالدین بامیانی دعوت میکند تا به شیراز آمده و در دیار و دربار او مقیم و مسکنگُزین شود: «حکیم افضل بامیانی بهآن (بامیان) منسوباست و وی حکیمی بود فاضل شناسا بهفنون حکمت، اتابک سعدبنزنگی صاحب فارس وی را طلبیده و بزرگ داشته او را، و احسان بسیاری در حق او کرده و گفت: میخواهم حکم کنی بر مولود من، گفت: احکام نجومیه اعتماد را نمیشاید، که احتمال خطا در آن باقیست لیکن در گذشته یکساله و دوساله استخراج حکم میکنم، اگر موافق آمد، آینده را فکر خواهم کرد، چون از روی قواعد و نجوم در احوال گذشته ملاحظه کرد هرگز خطا از وی واقع نشد و مَلک همه را تصویب فرمود، او پیش ملک بود تا دعوت مالک بیزوال را اجابت نمود.» (آثارالبلاد و اخبارالعباد، ص۲۰۰). در تاریخ جامع ایران روایت قزوینی با اندک تغییر اینگونه بازتاب یافته است: «سعد زنگی حکیم افضل بامیانی را که دانشمندی بلند مرتبه بود به شیراز دعوت کرد و او را در شمار همنشینان خود قرار داد.» (تاریخ جامع ایران، ج۹، ص ۹۴). بر بنیاد روایت قزوینی -که همعصر امام بوده- و همچنان گزارش تاریخ جامع ایران. احتمال دارد که امام افضلالدین بامیانی زندگیاش را در شیراز - که دارالملک فارس و پایهتخت اتابکیان بود - به پایان رسانده باشد و شاید قبر بیمزار و بینشانش نیز در شیراز باشد.
باری؛ زمانیکه در بامیان بودم، ذهنام همیشه درگیر و در پی درک و فهم بیشتر و بهتر شأن و شکوه فرهنگی گذشتهی این خِطه بود. اگر اندک فرصت و فراغتی از کارهای اداری مییافتم، در مورد الگوهای توسعه یا تاریخ مطالعه میکردم. در خلال همین جستوجوها، برای بار اول در طبقات ناصری، با نام امام افضلالدین بامیانی برخوردم. با آن حرمت و متانت که جوزجانی نام برده، به نظرم جذاب و جالب آمد. زمانی که در وزارت اطلاعات و فرهنگ آمدم، از آرشیف ملی معلومات گرفتم که کدام کتاب از امام در آنجا است یا نه؟ که با تاسف نبود. از مسوولان فرهنگی کشورهای همسایه و منطقه، طی مکتوب رسمی درخواست نمودم که همکاری کنند، اگر کتابی از امام افضلالدین بامیانی در آرشیفها، موزیمها و کتابخانههای شان باشد یک کاپی از آن را به دسترس قرار دهند.
خوشبختانه یک کاپی از نسخهای خطی از کتاب "المختصر منالزیج المعتبر" امام پیدا شد و به دستم رسید. المختصر کتابی است در علم نجوم، که امام آن را برای خود (لِنَفْسِه) از کتاب "الزیج المعتبر السنجری السلطانی" ابوالفتح عبدالرحمان خازنی تلخیص و اختصار نموده. الزیجالمعتبر را که کتاب نجومی مفصل است، خازنی برای سلطان سنجر سلجوقی نوشته و به او تقدیم کرده است. امام، آن را به منظور استفاده شخصی خود با نقد و اصلاح، مختصر نموده است و بر خلاف رسم روزگار و سنت رایج که کتاب برای سلطانی و یا شخص قدرتمند دیگری تقدیم میشد، به هیچ کس پیشکش نکرده است. این نکته میتواند بیانگر مناعت طبع و عزت نفساش باشد. نخواسته که از کیسهی قدرت برای بازاریابی و شهرت اثرش استفاده کند. به هرحال نسخهی خطی المختصرِ که اکنون موجود است. در سال ۶۳۹ هجری، به تعبیر کاتب این نسخه در الموصلالمحروسه، استنساخ و نوشته شده.
عزم آن کردم که این نسخه را با تیراژ محدود برای مراکز علمی کشور چاپ کنیم. قبل بر آن، اما مقدمات باید فراهم میشد. در بخش چاپ با آقای قاسمفرزام مسوول جوان و پرتلاش نشر واژه صحبت و مشوره کردم. ایشان گفت؛ با تهیهی عکس با کیفیت، با عالیترین شکل چاپ میکنیم.
بخاطر معرفی و شناخت بهتر اهمیت این کتاب یک کاپی از آن را برای شیخ علیاحمدفکور منجم مشهور کشور دادم تا مطالعه نموده و یک مقدمه برایش نوشته کند. بعد از آن که ایشان کتاب را مطالعه کرده بود پرسیدم، که چگونه یافتی این اثر را؟ گفت: «در علم نجوم کتاب با وزن و معتبری است». ایشان وعده سپرد که بهرغم کسالت و بیماری که گریبانگیرم است، نوشتن مقدمه را برای این کتاب روی دست میگیرم.
با استاد علیامیری صحبت کردم و از یافتن المختصر یاد آور شدم. ایشان با ابراز خرسندی، از آشنایی و معلومات خود در بارهی امام افضلالدین بامیانی قصه کرد. ایشان گفت که امام در برخی از موضوعات فلسفی و همچنان در پارهی از مسایل منطقی، ناقد جدی و سرسخت آرای ابوعلی سینا بوده و با شیخالرییس اختلاف دیدگاه داشته است. آقای استادامیری گفت که افضلالدین خونجی در کتاب کشفالاسرار عن غوامض الافکار، از امام افضلالدین بامیانی به نکویی یاد کرده و دیدگاههای مخالف و نقدهایش را بر شیخالرییس روایت نموده. این، بدان معناست که امام افضلالدین بامیانی کتابها و آثاری در فلسفه و منطق نیز داشته که امروز، با تاسف در دست نیست و ناپدید شده. افضلالدین خونجی معاصر افضلالدین بامیانی بوده و کشفالاسرار را در نیمهی اول قرن هفتم نوشته است.
با استادامیری در مورد چاپ المختصر مشوره نمودم، و از ایشان تقاضا کردم که مقدمهی برای آن نوشته کند. بعد از مدتی ایشان گفت؛ من عصر زندگی امام را به لحاظ فرهنگی تحلیل و بررسی کردهام، که احتمال دارد حجم آن بیشتر از المختصر شود.
من نیز یادداشتِ را تحت عنوان «نسبت علم نجوم و قدرت در زمانه و روزگار امام افضلالدین بامیانی» نوشته بودم. با توجه به این نکته که چهار مقالهی عروضی، که منجم و علم نجوم را یک رکن مهم از چهار رکن دربار سلاطین و دستگاه قدرت میداند، نیز در بامیان نوشته شده، کوشیده بودم که ربط و نسبت نجوم با قدرت را، به قدر توان واکاوی و بررسی کنم. در کش و قوسهای اداری حکومت پیشین، وقتی از وزارت اطلاعات و فرهنگ دوباره به بامیان زادگاه امام افضل الدین رفتم، تصمیم داشتم علاوه بر چاپ کتاب، یک سیمینار علمی در مورد امام افضلالدین بامیانی دایر نماییم، تا رونمایی از المختصر بخشی از برنامه آن سیمنار باشد. متاسفانه با تغییر وضعیت تمام آن برنامهها به فرصت و زمان دیگر ماند.
بسیار شایسته است به مناسبت گرامیداشت "روز فرهنگ هزارگی" و در چنین یادواره سترگ و ستوده، از مفاخر فرهنگی خود یاد کنیم که روزگاری ریشههای این درخت دیرینه فرهنگ کهن دیار مان را آبیاری نموده است و بکوشیم تا نسل جوان و پویای ما با انان آشنایی و معرفت حاصل کنند. پُر بیجا نخواهد بود که یاد آور شوم. بسیار نیک می بود اگر اصحاب محترم دانشنامهی هزاره، نیز به جای شتاب و عجله در معرفی این ملِک و آن ارباب دِه، کمی دقت و زحمت بیشتر برای معرفی میراثها و مفاخر فرهنگی متعلق به جغرافیایی دیروز و امروز هزاره به خرج می دادند. متاسفانه نام نامی امام افضلالدین بامیانی را در باب “الف” ندیدم.
در ختم کلام از استاد غلامنبی نقاش بخاطر ترسیم سیمای امام افضلالدین بامیانی به سهم خود قدر دانی فراوان مینمایم.
والسلام
Contact
share
follow